خستم،ی عالمه خستم.مامانم میگه فردا تا شب نذار من هیچکاری کنم تا کمر دردم خوب بشه.ولی من خستم از اینکه همیشه ی دردی هست،کمرنگِ خاطراتی که واقعا حالم خوبه.آخرین حسِّ خوبی که یادمه داشتم حدودِ سه هفته پیش بود.شاید اندازه ی نصفِ روز حالم خوب بود.بقیه روزام میگذره؛میخندم،میخندونم.ولی خستم؛حسِّ خوب نبودن و دلشوره‌ام انگار کم کم داره برمیگرده. تنها اتفاقِ مثبت این روزا این‌بوده فوبیای ترس از دره و‌ارتفاع برام قابل تحمل تر شده و شاید دیگه نشه اسمش و گذاشت فوبیا. منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

waparatcShop آشپزی چیدمان داخلی مهدی یوسفی کونگفو بهترین هدیه تخفیف دونی خبر,سریال,فیلم,اهنگ